ارتباطات نامه

این وبلاگ را گروهی از دانشجویان رشته ارتباطات تشکیل داده اند

ارتباطات نامه

این وبلاگ را گروهی از دانشجویان رشته ارتباطات تشکیل داده اند

معمایی در قصر

اگه تو یه خیابون ده تا دکه روزنامه باشه  جلوی هر ده تاشون وای میستم شاید فکر می کنم  ممکنه کیهان تیترش عوض شده باشه یا اطلاعات روزنامه بشه چند روز قبل  تو دکه های آخری مجبور بودم  سرمو با تیتر هفته نامه هایی که کسی اسمشونو نمیدونه گرم کنم تیتر چند تاشون توصیه های یانگوم به زنان باردار بود و بعضی دیگه از قول یانگوم نوشته بودند که عسل بخورید و سایر توصیه های پزشکی .مطمئنم که توصیه های جناب یانگوم تو امور پزشکی نافذتر از مصاحبه ها و گفتگوها اطباست ویادم نمیاد کجا مقاله ای می خوندم که دقیقا مورد مشابهی رو شرح داده بود که بازیگر نقش پزشک یک سریال پربیننده غربی تا مدتها  حجم زیادی از نامه ها و تماس برای راهنمایی و حل مشکلات پزشکی دریافت می کرد. با وچودیکه همه می دونستند و می دونند که نه اون نه جناب یانگوم هیچ ربطی به پزشکی ندارند.اینکه واقعیت رسانه ای رو به واقعیت واقعی ترجیح داده می شود. دلیلی بر کارکرد تاثیرات قوی رسانه تلویزیون است و به نوعی نمونه ای ساده شده از نظریه کاشت و تشدید گربنر است . اما برای من سئوال است که  همه  مخاطبینی که می دونن یانگو م پزشک نیست  با چه تبینی او را به عنوان پزشک قبول می کنند . و چرا  و چگونه این تعارض  رو به نفع واقعیت تلویزیونی حل می کنند.

پ.ن: آنچه رسانه تلویزیون با سامان‏دهى فنىِ خود القا مى‏کند ایده (ایدئولوژىِ) جهانى است که پیوسته قابل رؤیت، تقسیم‏پذیرى و قرائت شدن در تصاویر است. رسانه تلویزیون، ایدئولوژىِ قدرتِ مطلقى از نظامِ خواندن را بر جهانى القا مى‏کند که تبدیل به نظامى از نشانه‏ها شده است. تصاویر تلویزیونى خود را به صورت فرازبانِ (metalanguage) یک دنیاى غایب ارائه مى‏کنند. همان طور که کوچکترین کالاى فنى و ریزترین ابزارآلات، نویدِ تصورِ فنى جهانى (universal technical assumption) را مى‏دهد، تصاویر / نشانه‏ها نیز اثبات‏گرِ وجودِ تخیّلى فراگیر از جهان هستند، اثبات گرِ حضورِ واقعیت در درون تصویر، که مى‏تواند خاطره واقعیت و واحدِ رمزگشایى جهانى آن واقعیت تلقى شود. در پشتِ «مصرفِ تصاویر» امپریالیسم یک نظامِ خوانش نمودار مى‏شود: به طور روزافزون فقط آنچه مى‏تواند خوانده شود (آنچه باید خوانده شود، یعنى مطالب افسانه‏اى) وجود خواهد داشت. پس حقیقتِ جهان یا تاریخ آن دیگر مطرح نخواهد بود، بلکه فقط انسجام درونى نظام خوانش اهمیت خواهد داشت. بنابراین در جهانى سردرگم، متعارض و متضاد، هر رسانه منطق انتزاعیتر و منسجمتر خود را تحمیل مى‏کند. اگر بخواهیم از اصطلاحِ مک لوهان استفاده کنیم، باید بگوییم هر رسانه خودش را به صورت پیام تحمیل مى‏کند. آنچه ما «مصرف مى‏کنیم» عبارت است از جهان تقسیم و تصفیه شده، جهانى که برحسب این کُد فنى و در عین حال «افسانه‏اى» مجددا تفسیر شده است ــ کُل بافتِ جهان و تمامِ فرهنگ که به نحوى صنعتى تبدیل شده است به کالاهاى آماده مصرف، به آن بافتِ نشانه‏اى که همه ارزشِ غایى، فرهنگى یا سیاسى از آن رخت بربسته است.اگر نشانه را به صورت پیوندِ دال و مدلول در نظر بگیریم، مى‏توان دو نوع ابهام را مشخص کرد. در مورد کودک یا «انسان بدوى»، دال ممکن است به نفع مدلول محو شود (مانند وقتى که کودک تصویر خود را با موجودى زنده اشتباه مى‏گیرد، یا وقتى بینندگان آفریقایىِ تلویزیون مى‏پرسند آن مردى که الآن از صفحه تلویزیون محو شد کجا رفت). بر عکس، دال در تصویر خود محور یا پیامِ کُد محور، به مدلول خودش تبدیل مى‏شود و نوعى آشفتگى دَوَرانى بین او دو به نفع دال صورت مى‏گیرد و ما شاهد نابودى مدلول و تکرار مکررِ دال مى‏شویم. این آن چیزى است که مصرف را تعریف مى‏کند: تأثیر نظام‏مندِ مصرف در سطح رسانه‏هاى گروهى. به جاى این‏که با میانجى‏گرى تصویر به جهان برویم، این تصویر است که از طریق جهان به خود بر مى‏گردد (این دال است که خود را تحت پوشش مدلول تعیین مى‏کند).
چیزی که خودم  پیدا کردم تو این منابع ناچیز این دو بند از مقاله ژان بودریار با عنوان فرهنگ رسانه های گروهی است که در ارغنون ۱۹ چاپ شده و اصلشو می تونید اینجا بخونید. گرچه دقیقا به این مورد اشارره نمی کنه ولی نوعی توضیح برای فرایند مقبولیت توصیه های یانگوم به عنوان پزشک با وجود علم به بازیگر بودن اوست .

چکار کنیم تا وبلاگمان را لینک کنند؟

آیا شما بتازگی وبلاگتان را تأسیس کرده اید؟ آیا از تعداد کم بازدیدکنندگان وبلاگتان عذاب می کشید؟ آیا همواره برای حفظ آبرو، خودتان برای خودتان کامنت می گذارید؟ اگر این طور است این متن را بخوانید.
یکی از راه های افزایش بازدید کننده و کامنت، گرفتن لینک از دیگر وبلاگهاست، در این متن شما را با روش گرفتن لینک از دیگر وبلاگها آشنا خواهیم کرد.

1- پیدا کردن طعمه موردنظر: در اولین قدم باید طعمه ای مناسب انتخاب کنید، عوامل مهم برای انتخاب یک طعمه مشخصه های زیر می باشند:
- تعداد بازدیدکنندگان: برای شما که تازه کارید وبلاگی که بازدیدش 20 نفر در روز باشد کفایت می کند.
- تعداد کامنت برای هر پست: دیگه از سه چهار تا کمتر خیلی ضایع است!
- محتوا: آخرین مورد مهم محتوای وبلاگ فرد مورد نظر است، البته منظور این نیست که وبلاگش حاوی مطالب مهم علمی و فلسفی و خبری باشد، بلکه منظور این است که حداقل با وبلاگی تبادل لینک کنید که حاوی ]... [و ]... [نباشد، زیرا شاید در آینده ای نزدیک فیلتر شود و زحمات شما برای لینک گرفتن به هدر برود.

2- اعتماد سازی: اگر وبلاگ مورد نظر شرایط لازم را برای یک طعمه مناسب داشت، ابتدا او را لینک کنید تا به این صورت هم حالی به طرف داده باشید و هم اقدامی برای جلب اعتمادش کرده باشید.

3- ارسال کامنت های محبت آمیز: اکنون وقت آن است که پی اولیه دوستی را با او بریزید، به وبلاگش سر بزنید و در مورد مطالبش یک صفحه کامنت بگذارید، در این کامنت از جملاتی همچون «مطالبت عالیه»، «دمت گرم»، «تو داری اینجا حروم میشی!»، «تا به حال وبلاگ به این خوبی ندیده بودم.» استفاده کنید.
توضیح شماره 1: بعد از انجام این مرحله به طور طبیعی باید فرد مورد نظر به بلاگتان سری بزند، اگر نزد، اینقدر همین مرحله 3 را انجام دهید تا بزند!

4- دریافت اولین کامنت: طعمه مورد نظر به وبلاگ شما آمده و احتمالاً کامنتی مختصر در دو جمله می دهد: «مخلصیم» و یا «شما هم وبلاگ خوبی داری»، طعمه اگر آی کیویی در حد متوسط جامعه داشته باشد، با دیدن لینک خودش در وبلاگ شما به نیت پلیدتان پی برده و اقدام به لینک کردن شما می کند.
توضیح شماره 2: اگر شما را لینک کرد به مرحله 9 بروید و گرنه به مرحله 5 بروید.

5- ادامه «خاله بازی»: شما باید به وبلاگ موردنظر بروید و برایش کامنتی بگذارید، در این کامنت با زبان غیرمستقیم از وبلاگ مربوطه طلب لینک کنید، برای نیل به این هدف با آنکه مطمئن هستید می داند لینکش کرده اید، اما برای او کامنتی با این مضمون که «با اجازه لینکتون کردم» بگذارید.
توضیح شماره 3: «خاله بازی» یعنی اینکه شما می ری کامنت می زاری، بعدش طرف میاد واست کامنت می زاره، بعد شما میری، کامنت می زاری، بعد ... و این کامنت ها هم اکثراً حاوی این پیام است:«عالی بود!»
توضیح شماره 4: اگر شما را لینک کرد، به مرحله 9 بروید و گرنه به مرحله 6 بروید.

6- بیان صریح حقایق: معلوم است که آدم باشعوری نبود و گرنه شما به مرحله 6 نمی آمدید، اگر بعد از 24 ساعت از کامنت فوق شما را لینک نکرد، کامنت دیگری به این مضمون بگذارید:«اگر دوست داشتی منو لینک کن.»، این کامنت در پشت چنین چهره دوستانه ای، پیامی جدی دارد:«عجب آدم ]... [هستی لینکمون کن دیگه!»
توضیح شماره 5: اگر شما را لینک کرد، به مرحله 9 بروید و گرنه به مرحله 7 بروید.

7- اتمام حجت : اگر 24 ساعت از کامنت مرحله قبل گذشت و شاهد تغییراتی در مواضع وبلاگ مورد نظر نبودید، به عنوان آخرین راهکار ممکن برایش یک میل بزنید.
این میل شما دقیقاً گدایی لینک به شمار می آید و روشی مورد نکوهش واقع شده در بلاگستان می باشد، البته هر بلاگری حداقل یک بار در طول عمر بلاگش اقدام به انجام این عمل شنیع کرده است.
توضیح شماره 6: اگر شما را لینک کرد، به مرحله 9 بروید و گرنه به مرحله 8 بروید.

8- قطع رابطه: اَه ... عجب آدم الاغیه ها ... اصلاً در شأن شما نیست با چنین آدم بی منطق و بی مرامی رابطه داشته باشید، همین امروز تمام روابط خود را با ایشان به حالت تعلیق در آورید و در اولین اقدام تلافی جویانه این لکه ننگ (مقصود لینک فرد مورد نظر است) را از دامن بلاگتان پاک کنید.
توضیح شماره 7: روحیه خود را حفظ کرده و به مرحله 1 بازگردید.

9- تبریک : این موفقیت بزرگ رو به شما تبریک می گم.
توضیح شماره 8: به مرحله 1 بازگردید و از نو شروع کنید، شما تا آخرین ثانیه های اکانتتان باید اقدام به جمع آوری لینک بکنید.
توضیح شماره 9: بعد از اینکه برای نوبت سی ام به مرحله 9 رسیدید، به مرحله شماره 10 بروید.

10- یک یادآوری کوچک: اکنون وبلاگ شما در سی تا وبلاگ دیگر لینک شده است و شما به آدم مشهوری تبدیل شده اید و دیگران با آمدن به وبلاگ شما می توانند از اهداف بشر دوستانه تان بهره مند شوند، حال نگاهی به چند ماه پیش بیندازید که هیچ وبلاگی شما را لینک نمی کرد و به یاد بیاورید تمام موفقیتهای شما در نتیجه خواندن این متن بوده است، انصاف داشته باشید و منو هم لینک کنید!
توضیح شماره 10: آدرس وبلاگم اینه: ...
توضیح شماره 11: اگه توضیح شماره 10 در متن وجود ندارد، به نشریه های خود دست نزنید، اشکال از حروفچینی نمی باشد، بلکه مسؤول صفحه با قیچی خود این توضیح را که حاوی آدرس وبلاگم بوده، نابود کرده است!
توضیح شماره 12: چرا واستادی به من نگاه می کنی؟! هر ثانیه چهار پنج تا وبلاگ متولد میشه، زمان رو هدر نده، باید از همشون لینک بگیری، سریع برو مرحله 1 و تا آخرین ثانیه های اکانتت به تلاشت ادامه بده

منبع: روزنامه قدس ششم اردیبهشت

از خالی ورزشگاه

همه بازیهای خانگی فصل قبل سایپا ( که تونستم) را به خاطر علی دایی از استادیوم دیدم. جمعه شیرین فراز در ورزشگاه پر از تماشاگر آزادی کرمانشاه و سایپا در ورزشگاه همیشه خالی انقلاب کرج میزبانان تیمهای مقابل خود بودند. شیرین فراز و پاس همدان در اولین سال لیگ هواداران پرشوری دارند که پشتوانه اجتماعی و عمق فرهنگی این تیمها را نشان می دهند که ربطی به تاریخ و سابقه باشگاه و بازیها ندارد (پاس تیمی است که به مدد پول و رابطه یک شبه از همدان سربرآورده ). انگار زمین آن شهرها سالها در انتظار چنین دانه ای بوده و کرج زمین سوخته ای است که شور و تعصب در آن نمی روید. به نظرم انسجام و یکدستی قومی و فرهنگی و استقلال هویتی آنها موجب کارکرد تیمها به عنوان نماد هویت و استقلال قومی و منطقه ای شده چیزی که در مورد سایپای کرج با تنوع قومی و عدم انسجام فرهنگی و وابستگی هویتیش به تهران کارکرد پیدا نکرده . هویت و فرهنگ کرجی مدلی از وضعیت هویت ایرانی است که با اجزای نامتجانس و حتی متناقض خود هنوز در دیگ زمان و آتش قدرت قل نخورده و همجوش نشده . وچنین هویتی مشکل می تواند خود را در نمادهایی ساده و با معانی بسته بازنمایی کند.

به دنبال گودو

میدونستم  جور دیگه ای نمیتونه بشه از گرفتن فرم الف پایان نامه تا پرکردنش چهارده ماه طول کشید تصویب پروپزال هم یکماه الان دوماه  از تصویب گذشته و من هنوز امضاهای نه چندان زیاد فرمهای پایان نامه رو نگرفته ام فردا قراره برم انجمن روابط عمومی تا آقای مشاور امضا کنند و بعد من بیام فکر کنم که الان پایان نامه رو کار کنم یا دنبال توهماتم باشم. با این همه خوشحالم که تونستم موضوعی که می خواستمو بگیرم  فقط می ترسم کل قضیه بیربط از آب دربیاد با اینکه تصویب شده هنوز هم درک خیلی روشنی از ابعاد موضوع ندارم به نظرم همه موضوع از یک بد فهمی در کلاس ارتباطات و رشد دکتر عقیلی شروع شد استاد تو یکسری توضیحات جنبی اصطلاح گلوکالیزاسیون رابرتسون رو به کار برد و  خیلی کم توضیح داد و من این اصطالاحو تو معنی گرایش و تمایل روزافزون فرهنگها و سنن محلی و خرد به رابطه بی واسطه با روندهای جهانی و مطرح شدن در سطح بین المللی فهمیدم و رفتم یه چیزهایی در این مورد خوندم که برای مقاله نهایی درس سینار دکتر شاه محمدی ارائه کنم که قسمت نبود و آخر ترم که باید پروپزال می نوشتیم من مطمئن بودم که حتما یه تئوری برای اون چیزی  که به ذهنم رسیده هست حالام دنبال یه رابطه همبستگی بین گرایشات هویتی( به معنی ای که من در کتاب قدرت هویت کاستلز دیدم)خاص گرایانه( که با روندی که دکتر گل محمدی گفته در اثر جهانی شدن در حال افزایش هستند )و رضایت  و مصرف برنامه های تلویزیونی که اختصاصا برای این مناطق در کشور ساخته می شود  هستم. مشکل اصلی تو پیدا کردن چهارچوب  تحلیل نهایی است که می خواهد رشته های مرا به هم ببافد اول  فکر می کردم میشه سر و ته موضوع رو تو استفاده و رضایتمندی هم آورد ولی معنی ای که من از هویت و خاص گرایی منظور کرده ام به نظرم با اون نظریه هم پارادایم نبودند و استاد هم تایید کرد و گفت برو دنبال هال و اعوانش  که مثل همه اون چیزایی که ازشون چیزی نمیفهمم ازش خوشم میاد. ولی مشکل ماهیت کیفی روشهای مورد قبول انها و روش کمی و اس پی اسی ای که من برای جمع آوری اطلاعات دارم هست .گرچه من هیچ تحقیقی تو اینترنت ندیدم که موضوع اینچنینی را با روش اون چنینی بررسی کنه.البته اسم دانشگاه هیچ کدوم از اونا آزاد نبود. 

از رنجی که می بریم

از حسنی خوشم نمیاد دیشب از شبکه ها که رد می شدم کوله پشتی با امیر حسین مدرس پخش می شد. یاد اجنت و استراکچر و مالکیت و قدرت و محیط و مخاطب و مرده خوری و ...... می افتم و از حسنی خوشم نمیاد.

روز هفتادم

اخبار ارتباطات و نویسنده اش را دکتر شاه محمدی به عنوان الگوی توانستن معرفی کرد و گفت نویسنده اش پسر ریزه میزه ایست. و این همه اون چیزیه که من از نویسنده اخبار می دونم. کسی در یگانگی وبلاگ آقای سلطانزاده شک نداشت خیلی بیشتر از سر و گردن بالاتر از همه ایستاده بود. امروز هفتاد روز است که جهانی برای فتح فتح نشده و من بیشتر از آنکه دل تنگ  پستهایش باشم نگران حسین سلطانزاده ام که شاد و سالم باشند هر کجا که هستند.

امی


امی جایزه ای است که هرساله در بخشهای مختلف تولیدات تلویزیونی از سوی آکادمی های علوم و فنون تلویزیونی آمریکا به  شبکه ها - برنامه ها و دست اندرکاران ساخت آنها اعطا می شود . امی نامی بود که به لامپهای تصویر اورتیکان که تا دهه نود به جای سی سی دی برای تبدیل نور به سیگنال الکتریکی در دوربینهای تلویزیونی به کار می رفت اطلاق می شد. تندیس امی به شکل زنی بالدار است که اتمی را در دستهایش بالا برده است  که نماد هنر متعالی و تکنیک است . اولین دوره جوایز امی در ۲۴ ژانویه ۱۹۴۹ اعطا شد و تا ۱۹۸۸ بخشها و جوایز آن به شکل کنونی درآمد. جوایز امی در بخشهای مختلف توسط سه آکادمی تقریبا مستقل از هم داوری و در زمانهای متفاوتی اعطا می شود.اصلیترین این جوایز امی پرایم تایم است که توسط آکادمی علوم و فنون تلویزیون در اوایل سپتامبر و قبل از شروع فصل پاییزه تلویزیون در لس آنجلس اعطا می شود. این جایزه جز در بخشهای ورزش مستند و اخبار به تمامی ساختارهای دیگر برنامه سازی با رویکرد غالب سرگرمی  اعطا می شود و برندگان آن معمولا  گرانترین برنامه های  پرمخاطبت ترین شبکه های سراسری آمریکا نظیر ای بی سی _ سی یس اس و ان بی سی  هستند .جوایز امی در بخش برنامه های ورزشی – اخبار و مستند و برنامه های روتین تحت عنوان دی تایم امی  توسط آکادمی ملی علوم و فنون تلویزیون قضاوت می شود واز۱۹۷۲در نیو یورک اعطا می شود.  ایجاد این جایزه به خاطر تغییر در ساختار پخش تلویزیونی از دهه شصت و حرکت تلویزون به پخش در غیر ساعات پرایم تایم و تفاوت کیفی ناگزیر برنامه های پخش شده در ساعات اولیه روز با برنامه های پرایم تایم بود. از۱۹۸۸برنامه های تلویزیونی خارجی پخش شده در آمریکا توسط آکادمی  بین المللی علوم و فنون تلویزیونی برای امی مورد ارزیابی قرار می گیرند اعضای این آکادمی کمپانی های برادکست و اشخاص حقیقی از آمریکا و کشورهای خارجی هستند . در دوره پنجاه و هشتم امی پرایم تایم اچ بی او  کانال کابلی سرگرمی آمریکا توانست با ۹۵نامزدی و ۲۵ جایزه بیشترین تندیس را برای تولیدات یکساله خود به دست آورد و بعد ازآن به ترتیب  ان بی سی – ای بی سی و فاکس  بیشترین جوایز را کسب کردند. هفته قبل نامزدهای سال ۲۰۰۷ امی اعلام شد  که به سنت این جایزه رقابت تنها بین چند شبکه اول سرگرمی در آمریکاست. نامزدها دوره پنجاه ونهم امی پرایم تایم

رسانه ملی

ازبکستانو بردیم تلویزیون داره سرود پخش می کنه :
ایران ایران ایران و.....
ما چه مرگمونه

پرس تی وی : درسهای الجزیره

اون موقع که سیج باز بود یکی از مقاله هایی که دانلود کردم مقاله ای در مورد الجزیره و مقایسه آن با سی ان ان و بی بی سی از فصلنامه انجمن ارتباطات آمریکا  بود که به دلایلی شخصی شروع به ترجمه اش کردم و  برای  کنفرانس درس حقوق ارتباطات بین الملل همراه مطالبی دیگر در مورد الجزیره ارائه کردم و به نظرم افتتاح پرس تی وی بهانه کم نظیری برای ارائه این ترجمه پر اشکال است که  خالی از مطالب مستند در حوزه مخاطب شناسی جهانی و ارتباطات بین فرهنگی نیست.


الجزیره عربی در برابر بی بی سی بریتانیایی و سی ان ان آمریکایی
کدام یک ژورنالیسم را صحیح انجام می دهند؟
لئون بارخو
مرکز مدیریت و دگرگونی رسانه ها
 مدرسه بین المللی تجارت جانک پینک

چکیده
 افتتاح کانال تلویزیون ماهواره ای عرب زبان الجزیره در ده سال قبل چشم انداز تلویزیون در خاورمیانه را دگرگون کرد. و از سه سال قبل این شبکه موقعیت و شهرتی به دست آورده که هیچ دولت و دولتمردی در هیچ جای جهان قادر به نادیده گرفتن آن نیست. پژوهشهایی که روی الجزیره انجام شده موفقیت سریع آن را به دسترسی نامحدود بنیانگذاران و پشتیبانانش به خانواده سلطنتی در قطر نسبت می دهند. این مقاله دلیل عمده پیشرفت الجزیره را در چیزی غیر از داشتن منابع مالی کافی می داند. منابع مالی برای غالب شبکه های تلویزیونی ماهواره ای که در منطقه ای با سیصد میلیون بیننده که تلویزیون منبع درجه اول خبر شان است محدودیت تعیین کننده ای نیست. این مقاله می گوید که الجزیره در دو جهان عربی و اسلامی مخاطبان پیگیری برای خود ایجاد نموده است. این موقعیت مرهون اصرار پافشاری ویراستاران آموزش دیده در غرب شبکه بر احترام به مذهب فرهنگ و سنن و  آرزوهای مخاطبان شبکه است. چیزی که در سرویس عربی شبکه های غربی مثل بی بی سی و سی ان ان دیده نمی شود.دریافت پی دی اف مقاله

 

پرس : فربه تر از ارتباطات

پرس تی وی روی ایر رفت و یکی از بزرگترین چالشهای صداوسیما و جامعه ارتباطاتی ما آغاز شد . سنگینی نیازها و ضرورتی که دست اندرکاران رسانه در صحنه عمل حس می کنند باعث پیشتازی آنها از تلک تلک ارتباطاتی های دانشگاهی شده که یا مشغول جامعه اطلاعات بازیند و یا کشف مجاز و واقع و دلبسته کاغذ و قلم.صداو سیما با همه عملگرایی اش  محتاج عمقی است که تنها در مجامع دانشگاهی قابل تولید است.و مطمئنا بخشی از عدم کارکرد بهینه این سازمان به دوش دانشگاه است .گاردین از قول یوون ریدلی خبرنگار مسلمان شده سابق ساندی اکسپرس پرس را شبکه ای در برابر فاکس خوانده و گفته او مطمئن است که برنامه هایش در این شبکه سانسور نخواهد شد. و نگاه او در برنامه اش سکولار و منفک از اعتقاداتش خواهد بود. گاردین ایراد پرس را در پروپاگاندای مستقیم آن دانسته و در آخر مقاله شعار نگاه متفاوت شبکه را با شبیه دانستن آن به ادعاهای کشورهایی چون کره شمالی و کوبا به مسخره گرفته است.