ارتباطات نامه

این وبلاگ را گروهی از دانشجویان رشته ارتباطات تشکیل داده اند

ارتباطات نامه

این وبلاگ را گروهی از دانشجویان رشته ارتباطات تشکیل داده اند

زبان مادری

 

 
احتمالا اولین فارسی که دیدم زورو و گروهبان گارسیا بوده که خیلی هم مطمئن نیستم خودم دیدمشون یا  شنیدم  که بوده. و بعد  هم همه پسر شجاع ها و خانم کوچولوها و بن ها و سباستین ها فارس بودند  و هر چی راکون و  سمور و سندباد و حنا و لوسین و لوسیمر هم  که بود فارسی حرف می زدن.  فارس هایی که من دیده بودم خیلی با ما فرق داشتند و نمی شدخودمون و اونایی که فارسی حرف می زدن رو مقایسه کنم  و واسه همین وقتی کلاس اول خبری از آجانی نبود که سو و چورک ما را رسانده بود  تعجبی نکردیم . کتاب و مدرسه و درس و مشق هم مثل همون بن و سباستین و خانم مجری یه جوری جدا از ما بودن و این مرز ملموس و طبیعی بود. زبان نزدیک و زبان دور زبان کوچه و خونه و خیابون و بازی  و زبان مدرسه و کتاب و رادیو تلویزیون . همه این نظم و نظام خیلی طبیعی  وقتی مشکوک شد که من اولین فارس رو بیرون از کتاب و تلویزیون دیدم . یه پسر بود که می گفتن  از تهران اومده و فارسی حرف می زد . . . .خیلی شبیه ما بود و غیر فارسی حرف زدنش تنها فرقی که پیدا کرده بودم پوست جو گندمی ترش بود. که حتی اون موقع هم به نظرم می رسید این اون فرقی که باید پیدا کنم نیست. تا اون موقع فک می کردم واسه همه  کتاب و کارتون و اخبار به یه زبان غیر زبان خونه و خیابونه  .بزرگتر هم که می شدیم فارسی راه آینده بود و ما  افسون این زبان شدیم  و بعدتر ها شنیدیم  که مادران مان زبان جعلی و بیگانه یاجوج و ماجوج را تو گوشمان زمزمه کرده اند.فارسی سرنوشت ما شده بود و جنگی با سرنوشت نداشتیم. می تونستی ازش لذت ببری و می تونستی به مادرت به مادر بزرگ  ها و قصه ها و آوازها و  بازی ها و لالایی ها  و....  فکر نکنی و اگه یه نسل حرف نزنی اگه یه نسل تحمل کنی اگه یه نسل به مادرت نگاه نکنی اگه ... می تونستی همه میراث مادریتو پاک کنی . ما افسون زبانی شدیم که هر روز ما را از خودمان غسل می داد. ما سندرم استکهلم زبانی گرفتیم و به مادران مان خیانت کردیم. مادران می فهمن مادران می بخشن. روز زبان مادری مبارک.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد