صحبتهای آیت الله وحید چنان قاطع و روشن بود که بعید است تا سالها از یاد بهترین کارگردان و تصویرگر تاریخ شیعی پاک شود. نگرانی آیت الله از تصویر شدن حضرت عباس در مجموعه مختارنامه از این جهت بوده که (( وقتی قمر بنی هاشم را به آن صورت نشان دادند، دیگر این سوز و گداز در روضه ها نخواهد بود، آن کسانی که آن صحنه را ببینید آن هنرپیشه را تماشا کنند، اینها دیگر آنچنان که باید در عزای او نمی سوزند)) این بیان بیش از آنکه باز گو کننده نگرانی از چگونگی ایفای نقش و چهره و مسایل هنری و نتیجه کار باشد. ناشی از بدبینی موجود بین سنت و ر سانه هایی قدیمی شده ای است که هنوز مورد اعنماد نیستند.وگرنه نفس تصویر سازی در کیفیتی به مراتب کمتر در سنت تعزیه وجود داشته و دارد.اینکه چرا یک تکنولوژی رسانه ای بعد این همه سال هنوز طرف اعتماد عمیق ترین لایه های جامعه نیست و علیرغم اینکه این رسانه سالهاست در اختیار نیروهای مذهبی جامعه است ولی رسانه ای خودی محسوب نمی شود را شاید بتوان به نوعی به ذات گرایی تکنولوژیک آنچنان که در بیان افرادی چون اینیس و مک لوهان آمده نسبت داد. سوبه دوم این نگرانی که به جایگزینی تصویر ساخته شده در تلویزیون به جای تصور مذهبی از حصرت عباس به نوعی مبتنی بر تئوری وانموده های بودریار و انقطاع و استقلال دال ها از مدلول هایشان است.که قدرتی بی مقاومت برای تصویر سازی رسانه ها قائل است.بیانات حضرت آیت الله نگرانی از کارکرد رسانه ای مشکوک و تطهیر نشده در عصر چهارم نشانه هاست. که صداقت و صلاحیت دست اندرکارانش نمی تواند جبران بی اعتمادی به ماهیت و قدرتش باشد
هر روز که می گذرد ساعت صفر ناگزیر اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها نزدیک تر می شود.قانونی که اجرای آن بزرگترین چالش پیش روی همه دولتهای بعد از جنگ بوده است. و تاثیرات آن بر زندگی اکثریت ایرانیان دیده خواهد شد. آنچه قرار است تبعات اجرای این قانون را برای همه قابل تحمل کند بسته های جبرانی است که برای بخش های مختلف اقتصادی طراحی شده است.و تکیه کلام دولت در برابر همه منتقدان و نگرانان از تبعاتی که اجرای طرح بر زندگی مردم خواهد داشت. پیش بینی شدن همه آثار اجرای قانون و آسوده خاطر کردن مردم از نتایج اجرای آن است. اصرار دولت بر این رویه چنان است که هشدارهای کارشناسان و سخنگویانی که با نظر به ماهیت قانون و تجربه های مشابه در دنیا فضای عمومی جامعه را برای یک دوره رندگی با کمربندهای سفت و ریاضت اقتصادی آماده می کنند را به عدم همراهی و مانع تراشی در راه اجرای آن متهم می کند. شاید هدف از این رویه جلوگیری از اضافه شدن تورم روانی و فعال شدن مکانیسم های و روندهای بازاری برای اختلاس و انبار کردن کالا ها برای فردای روز صفر در نظر گرفته شده باشد. و نتیجه آن مواجهه مردم با شوکی است که با شروع هدفمند سازی اتفاق خواهد افتاد.به نظر می رسد اگر همه بسته ها و مدل های این قانون هم بی نقص باشد. بسته سیاست اطلاع رسانی و بازاریابی اجتماعی این قانون به خوبی طراحی و اجرا نشده است. و جای اصل و فرع به درستی تشخیص داده نشده است. یکی از مهمترین اهداف این قانون در نهایت تغییر در رفتار مصرفی جامعه است.طراحی ساز و کارهای تغییر رفتار امری شناخته شده و دارای مراحل مشخصی است که با رعایت آن سازو کارها در یک دوره زمانی می توان به گسترش تغییر رفتار در جامعه امیدوار بود. بسته اطلاع رسانی و روابط عمومی تیم هدفمند کردن یارانه ها با عدم اطلاع رسانی در مورد ماهیت و نتایج اجرای طرح جامعه را با شوکی مواجه خواهد کرد که شهروندان آن درک درستی از ماهیت و چرایی و دلایل تحمل شوک و سمت و سوی تغییری که باید در رفتار خود برای گذراندن آن باید ایجاد کنند ندارند.تجربه ای که عواقب آن در مقیاس کوچک هنگام سهمیه بندی بنزین دیده شد.و تلخی و اجتناب پذیری آن تا مدت ها مهمترین نقطه ضعف اجرای آن طرح بود.با در نظر گرفتن ابعاد طرح و تبعات گسترده و اصراری که دولت بر عدم اطلاع رسانی در مورد آثار طرح بر زندگی روزمره مردم و طراحی یک شوک درمانی بر مردم و اقتصاد دارد. بعید به نظر نمی رسد که ورود اولین ولتاژ های این شوک به جامعه موجب بازگشت شوکی قویتر و تلح تر از طرف مردم به دولت شود. امری که در شرایط فعلی آخرین چیزی است که می تواند مطلوب دولت باشد.
گزارش های حواشی بازی تراکتور و پیروزی چیزی جز تکرار داستان همیشگی ورزشگاه ها ندارد. ماحرا قصه فحاشی های رایج توپ و تانکی بوده که تو فرهنگ استادیومی نوعی چاشنی و آگراندیسمان معانی جنسی فوتبال محسوب می شود که شعارها قومی و نژادپرستانه نسبت به آنها وقاحت عرفی کمتری داشته اند. تقریبا همه منابع خبری در قالب بندی این وقایع در داخل چهارچوب فرهنگ لمپنی و مردانه رایج در استادیوم ها شک نکردند.این چارچوب به مخاطب اطمینان می دهد که اتفاق و خبر خاصی وجود نداشته است که معنی ضمنی آن قابل تحمل بودن و نبودن مشکل خاصی برای مواجهه در این زمینه است. احتمالا برای سازمان ها و گزارش گران جهانی این وقایع علاوه بر آنچه فریمینگ بالا می تواند نشان دهد دارای قابلیت برای ساختاربندی توسط یک چارچوب دیگر هم باشند. نژادپرستی و توهین ها قومی در استادیوم ها به صورت چهارچوبی آماده و طبیعی برای استفاده و بازنمایی این وقایع قابلیت استفاده دارد. بازنمایی وقایع در این چارچوب الزامات و اقتضائات ویژه و مشخص شده ای را برای کنشگران فضای عمومی دولت و نهادهای ورزشی به دنبال خواهد داشت.شاید دلیل عدم استفاده از فریمینگ دوم برای بازنمایی لااقل بخشی از حوادث استادیوم نه در عدم رعایت بی طرفی و سوگیری آگاهانه که در تعریف نسبی بی طرفی و سوگیری با توجه له محیط است و عملا ریشه در محدودیت هایی دارد که تعهدات ملی برای خبرنگار پیش می آورد .در واقع خبرنگار داخلی وقتی با معیارهای داخلی به ارزیابی گزارش خود بنشیند می تواند مدعی باشد که به خاطر الزامات ملی و پرهیز از هر گونه تنش غیر ضروری ممکن داستان را در چارچوبی تعریف کرده که کمترین هزینه را برای مجموعه کشور پیش بیاورد.در حالی که برای روزنامه نگار و گزارشگر فراملی چنین مصلحتی وجود ندارد.و آنچه او به آن متعهد است و معیار عدم سوگیری و بی طرفی و نحریف خبر محسوب می شود. معیارها و نرمهای انسانی کلی تر هستند. الزامات ژورنالیسم جهانی که معیار های جهانی را وارد مسایل محلی می کند ایجاب می کند که وقتی بین اصول و اخلاقیات پذیرفته شده انسانی و جهانی و مصالح محلی و منطقه ای تعارضی در بین باشد الویت با رعایت اخلاق و اصول گزارش گری جهانی باشد.تا به صورتی آگاهانه نظم پذیرفته شده ای که لزوما عادلانه و انسانی نیست با تردید و پرسش مواجه گردد. اگر کمترین اراده ای برای تغییر وضع موجود و رفع معضل وجود داشته باشد. فریمینگ راهی برای ایجاد تغییر یا تثبیت شرایط موجود در محیط است و وقتی از این ابزار برای توجیه و تحریف و مخفی کردن وضع موجود استفاده می شود. خبرنگار و رسانه ها به همدستی و مساعدت با آن چیزی دست می زنند که شاید واقعا با تمام تبعات آن موافق نباشند.
این روزها بینندگان فارسی وان در میانه جنگی چریکی بین سیگنال و پارازیت هستند که ماهواره به ماهواره و فرکانس به فرکانس در حال انجام است.جدای ازتمام آرزو های مقامات مسئول و غیر مسئول همین جنگ فضایی که سفره نصاب ها را رنگین تر کرده نشان موفقیت این شبکه است. آنچه به اتفاق مخاطب هدف برنامه های فارسی وان فرض می شود خانواده هاهستد که مجاز و کنایه ای از سر حجب و حیای مسئولین برای اسم نبردن از زنان است. زنان پر وپا قرص ترین تماشاگران و وفاداران این کانال هستند و پرمخاطب ترین مجموعه های فارسی وان هم نه سریال های پرایم تایم و دست اولی چون ۲۴ و پریزن بریک که ساپ اپراهایی چون ویکتوریا و افسانه افسونگر و سفری دیگر و همسایه ها و...هستند. فهم دلایل موفقیت فارسی وان در همراه کردن زنان با خود و دلیل جذابت این مجموعه ها برای مخاطبان می تواند برای فهمی درست از انگیزه ها و تمایلات تماشاگران زن تلویزیون و طراحی برنامه هایی متناسب تر مورد توجه قرار گیرد . در کشور هایی که پخش چنین مجموعه هایی سابقه بیشتری دارد مخاطبان زن مورد مطالعه های نسبتا کاملی قرار گرفته اند که مرور آنها شاید بتواند به تبیین رابطه فارسی وان ومخاطبانش و لذتهایی که تجربه مصرف فارسی وان به مخاطبان زن (سوای زنای ذهنی ) در جامعه ایرانی می دهد کمک کند.
سریال های خانوادگی نمای همواره متغییری از روابط عاطفی را نشان می دهند که به مخاطب امکان می دهد دریابد چگونه می توان یا باید اختلافات خاص عاطفی را رفع کند در سطح وسیع ساپ اپراها ممکن است تکراری و بیش از حد آشنا به نظر برسند. ولی در این مجموعه ها تفاوت ها هر چند محدود اهمیت می یابند چرا که روند داستان به تکرار عناصری بستگی دارد که یکی از آنها به نحو چشمگیری تغییر کرده است. تکرار مداوم طرح های داستانی ساپ اپرا ها به آنها امکان می دهد نوعی از روابط عاطفی را به نمایش بگذارند که در آن تنها یک عنصر برای متفاوت شدن تاثیر باید تغییر کند.هرچند لذت ناشی از وجود زنان قوی در نقش های اصلی در این مجموعه ها کم اهمیت نیست. ولی از آن جا که هنوز هم در اکثر جوامع مسئولیت روابط عاطفی با زنان است سریال های خانوادگی به کارهای عاطفی خاصی که زنان در محیط شخصی انجام می دهند بهای زیادی می دهند. داستان اصلی این مجموعها در فضای شخصی اتفاق می افتد که در درگیر کردن زنان با سریال اهمیت دارد. سریال ها نحوه کنترل روابط شخصی را به مخاطب زن می آموزند. خمیرمایه ساپ اپرا ها مشکلات شخصی است و تاکید بر کلام زنانه به جای عمل مردانه و مجازات به تاخیر افتاده به جای تاثیر آن است. در این سریال ها زنانگی هایی چون توجه به هر کلمه و حرکت به منظور درک معنای عاطفی آن و نیز درک نیاز به مورد توجه قرار گرفتن برجسته می شود.
تانیا مدلسکی و شارلوت برانسدون به بررسی ساختاری پرداخته اند که ساپ اپراها از طریق آن مخاطب زن خود را به نحوی هماهنگ با ساختار زندگی شان مورد خطاب قرارمی دهند. مدلسکی در تحقیق خود درباره سریال های روزانه می گوید ویژگی رسمی سریال های روزانه تلویزیون کاملا با ضرباهنگ کار زنان در خانه هماهنگی دارد. زنان به عنوان راهنمای معنوی و اخلاقی و همزمان کلفت خانواده مورد حمایت ساپ اپرا ها قرار می گیرند. این سریال ها با ریتم کند ،تکراری خطوط داستانی به هم ریخته و آشفته و تاکید بر معمولی بودن به جای جذابیتی خاص داستانی را برای کلفت خانه به نمایش می گذارد که بدون آن تمرکز بالایی که برای دنبال کردن سریال های پرایم تایم لازم است فهمیده می شود. این سریال ها کاملا با روش از هم گسیخته، آشفته، نظم ناپذیر و تکراری خانه داری سازگارند. زنان در خانه با انواع بسیار متنوعی از فعالیت ها مشغول هستند و این سریال ها با در گیر کردن زنان با لذتهای زندگی آشفته و آشفتگی زندگی او را از آرزوی داشتن زندگی متمرکز و جهت دار دور می کنند.
در زمینه اخلاقی و عاطفی مدلسکی برای این سریال ها عملکرد مشابهی قائل است و معتقد است که این سریال ها زنان را به پرورش و تقویت مهارتهای عاطفی و حفظ روابط خانوادگی تشویق می کنند. این سریال ها خانواده ای آرمانی که می تواند هماهنگ و باثبات باشد را نشان نمی دهند در عوض داستانهایی را که به واقع بی انتهایی خود را با انواع مشکلات تضمین می کنند تعریف می کنند. آنچه این سریال ها نیاز دارند صبر و تحمل مادر خوبی است که می داند پاسخ درستی برای مسایل وجود ندارد و مجرم و قربانی را درک و با آنها همدردی می کند. در واقع تماشاگر مورد نظر مدلسکی پریشان و تنهاست و ناتوان از قضاوت و تشخیص دارای خشمی درونی است که برآمده از آرزوی به زبان نیامده برای کسب قدرت بیشتر ،منتظر بازگشت خانواده ای موهوم است تا نقش خود را به عنوان مادر آرمانی در آن ایفا کند.این مجموعه ها زنان را قانع می کنند که مهمترین وظیفه شان خوشبخت و متحد کردن خانواده هاشان است. اما حتی این توهم دلنشین قدرت هم با اصرار این سریال ها بر حل ناپذیری مشکلاتی که رفع آنها وظیفه مادر است انکار می شود. و در نهایت مدلسکی با فمینیستها هم نظر می شود که ساپ اپرا ها همانند سایر ژانر های تلویزیونی سعی می کند زنان را در جایگاه فعلی شان نگه دارد. این نگاه به دلیل موقعیت اقتصادی ضعیف زن خانه دار و دیگرلذت های عمیق او از تماشای ساپ اپرا ها که منجر به لذت مازوخیستی از ناتوانی و بیهودگی مهارت هایش است برای زنان قابل تحمل می شود.
برانسدون معتقد است که سئوال کلیدی این مجموعه ها این نیست که در قسمت بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد.بلکه این است که این شخص چه جور آدمی است .و با این تغییر می تواند انگاره تماشاگر صبور مدلسکی را به تماشاگر فهیم تغییر دهد که به عوض همراه بودن و نظارگری مشکلات کاراکترهای مجموعه، مشکلات عاطفی آنها را می سنجد و درباره شان به قضاوت می نشیند رضایت تماشاگر زن در جریان تصمیم گیری بدون آنکه مسئولیتی در قبال عواقب آن داشته باشد نباید دست کم گرفته شود. باید بین قضاوتی که مخاطب در موقعیت هایی که در سریال ها برای کاراکتر ها ایجاد می شود و قضاوت در مورد سوژه اجتماعی خاصی که ممکن است این موقعیت ها را در فضای بیرون ایجاد کند یا نکند تفاوت قائل شد. این موضوع برای فهم چرایی همراهی مخاطب با ماجرا ها و کاراکترهایی که هم خوانی زیادی با عرف اینجایی ندارند بسیار مهم است
قضاوت موضوع مهمی است که با یکی دیگر از لذت های ثابت زنان از این سریال ها مرتبط است. لذت مورد حمایت واقع شدن زنان سریال های خانوادگی از هم حمایت می کنند و فرض این مجموعه ها بر این است که زنان منطقی هستند و می توان آنها را درک کرد ولی هیچ مردی نمی تواند نیازهای زنان را برطرف یا حتی درک کند و این همبستگی بین زنان حتی وقتی آنها رودر روی هم قرار می گیرند نیز از بین نمی رود. توجیه پذیری رفتار زنان در محیط شخصی که فضای غالب این سریال هاست با پیش فرض دیگر درام های تلویزیونی متعارض است . گفت و گوی زنان ستون فقرات ساپ اپرا های معمول است و محوریت این گفت گو هاباعث می شود که زنان معیار درک این سریال ها باشند . در این مجموعه ها زنان به وجود آورنده رویدادند و مخاطب همراه آنان وارد جریان قصه می شود.در این سریال ها مردان گرفتار عجز مبهمی می شوند که نمی توانند رفتار زنان را درک کنند و این موقعیت به زنان امکان می دهد که از شناخت و درک موقعیت مایوسانه این مردان لذت ببرند. زنان در این مجموعه ها حتی در محیط کار هم فعال تر از دیگر ژانر ها هستند به این دلیل که موقعیت کاری برای بسط محیط شخصی که فضایی تحت قدرت زنان است نشان داده می شود.
الان دیگه برا نوشتن از کتاب روشهای تحقیق کیفی در ارتباطات خیلی دیره. کتابی که ازدیدن و خوندنش لذت بردم.ولی برای تشکر از دکتر گیویان به خاطر نگاه عمیق و عزم و قدمی که در چهت آنچه به نظرشان ارتباطات مطلوب هست برداشته اند دیر نیست. سوای خود کتاب که یکی از حرفه ترین و زیباترین صفحه آرایی ها را بین کتاب های ارتباطات دارد. و محتوای بروز و سطح متناسبش با وضعیت تحقیقات کیفی در ارتباطات ایران اون چند صفحه مقدمه دکتر گیویان یکی از ضروری ترین آسیب شناسی های مطالعات ارتباطی در ایران است. همه دانشجویانی که پایان نامه ای را نوشته اند می دانند که در صادقانه ترین و علمی ترین حالت قابل تصور برای درست در آمدن فرمول کوکران از چه شگردهایی که استفاده نکرده اند و چه جامعه های عجیب و غریبی را که انتخاب نکرده اند. که آخر سر هم به لطف نظر پاک و خطاپوش استاد و داور به اثبات چیزی که از همون اول هم معلوم بود رسیده اند. اگه غیر اینجا و یکی دو جا مثل اینجا می تونستی جایی پیدا کنی که ارتباطاتی هاش فکر کنن مهمترین مسولیتشون پرداختن به همچین مواردی با همچون روشهایی است.باید اسم ارتباطات رو از لیست دانشهای علوم اجتماعی پاک می شد.شاید دلیل اصلی این موضوع را عدم انجام آن شیفت پارادایمی دهه هشتادی (که لیندلف و تیلور می گویند) در ایران دانست. تو این چند سال ارتباطات به اندازه ای که لازم داشته دانشجو و استاد کمی پرورش داده ولی چیزی که در این سیل ارتباطاتی کم دیده می شود دیدن کلیت ارتباطات و مسئولیت های آن نسبت به جامعه است. و چنین نگاهی به صورتی عمیق در استادی چون دکتر گیویان وجود دارد. که با ترجمه هایی چون همین کتاب و ارتباطات آیینی و نوشته هایش می خواهد توانایی ارتباطات برای رقص در میانه میدان زندگی ایرانی را تقویت کند.و اگر امیدی به فردای این رشته در ایران هست از راهی است که سعی و تلاش گیویان ها برای ما باز می کند.تحقیقات کیفی به مثابه روشی که مبتنی بر دیدگاه و ارزشهای مشخصی در روابط اجتماعی است و درک ویژه ای از انسان را اقتضا می کند مسیری است که با حرکت در آن ارتباطات می تواند به تبیین خود در جامعه و جامعه در خود دست یابد.
در چشم باد دومین مجموعه از سه گانه ای بود که از نیمه اول دهه هشتاد سوگلی و چشم و چراغ مدیران صداوسیما بوده اند. مختارنامه ،یوسف پیامبر و در چشم باد سریال هایی بودند که برای تولیدشان چک سفید گرفته بودند و قرار بود معنی فاخری باشند که آرمان تولید تلویزیونی گرفته شده بود. تولیدات فاخر در گفتمان مدیران صداو سیما ظاهرا به برنامه هایی اطلاق می شود که قرار است پیام بزرگی را با هزینه هر چه بالاتر برای مخاطبان شیرفهم کنند. و آنچه معیار تشخیص اهمیت این پیامهاست چیزی است که مصلحت مخاطب خوانده می شود و نه خواست ونیاز تماشاگران.همچنان که این سه مجموعه بر مبنای سه ایدئولوژی شیعی - اسلامی و ایرانی قرار بود و هست که حرف های بزرگی بزنند و دردهای و مسایل عمیقی را مطرح کنند .آنچنان که جعفری جوزانی فکر می کند که او دردهای مکرر تاریخ معاصر ایران و راه برون رفت را به مردم نشان داده و می خواهد که همه این مجموعه را وصیت نامه او بدونند. بدون هیچ تردیدی در چشم باد نه به عنوان یک وصیت نامه و کارزار فنی و هنری که به عنوان یک سریال تلویزیونی شکستی کامل بود بادی بود که بر چشم جامعه نیامد .وقتی برنامه ای با هر دوزی از پیام دیده نمی شود و به چشم نمی آید و موضوع صحبت نمی شود. دیگر اهمیتی ندارد که سوای تماشا نشدن چه کارهای دیگری توانسته انجام دهد. در دوره ای که قرار بود در چشم باد در بهترین باکس پخش مخاطبان را به اشراق برساند فارسی وان با ساپ اپراهایش و ویکتوریا و افسانه افسونگرش نقل محافل دورترین شهرستانهای ایران شد.در چشم باد وصیت برباد رفته ای است که در خوشبینانه ترین حالت 12 تا 48 میلیارد تومان از بودجه فرهنگی کشور را اگر هدر نکرد به بدترین نحوی مورد استفاده قرار داد. امروز و در دوره بعد از فارسی وان اگر در نگاه مدیران صدا و سیما اندک امکانی برای واقع بینی باشد دیگر مجالی برای بازی با کلمات و مصلحت و فاخر و ... برای پوشاندن بی ارزشی مخاطب در سیاست گذاری تولید تلویزیونی وجود ندارد. تا وقتی ماهیت اصلی تلویزیون به عنوان رسانه ای برای سرگرمی مورد قبول واقع نشده باشد. تا وقتی تلویزیون در مورد میزان تاثیر گذاری و قدرت خود متوهم است تا وقتی مدیران درکی خطی از فرایند ارتباط و درکی منفعل از فرایند تماشا و تماشاگر دارند و تا وقتی که از نظر سیاست پیشه گان تلویزیون جعبه جادو و خم رنگرزی جمعی است و تا وقتی که ... باید منتظر شعبده های نوابغی باشیم که در ساده دلانه ترین تصور ممکن هزینه نوشتن وصیت نامه خود را از گلوی چاههای نفت کشور بیرون می کشند
سکوتی که همراه اوست، حداقل لحظات اول برخورد و آشنایی با او را تحت تاثیر قرار می دهد تا بلافاصله وارد متن توجه ات نشود. انگار در فضای شخصی ات، ابتدا در حاشیه می نشیند تا با براندازی دقیق از تو و از همه جوانب، ورودش به متن را کم کم و کنترل شده بیآغازد. انگار در این فضا به جای آن که مخاطبت باشد، مخاطبش می شوی و ...
این تصویر ارتباطی، تصوری است که می توانم از «بابک» ترسیم کنم. مردی که حالا از او می توان به عنوان یک کارشناس حقیقی و خبره در عرصه ارتباطات یاد کرد که مهمترین خصیصه اش نکته سنجی و توجه دقیق به لایه هایی از متن است که عموماً نتیجه ای فرامتنی را به دنبال دارد. این را به گواهی نوشته هایی می گویم که در زیر این سطور به وفور قابل مشاهده است. اگر چه بی شک دلایل زیادی وجود دارد که وبلاگ حاضر و این فضای مجازی بستری مناسب با ظرفیت حداکثری برای تولید محتوا توسط بابک نباشد و البته باز دلایل متعدد دیگری می توان برشمرد که انگیزش های لازم برای سرمایه گذاری او در این بستر نیز فراهم نشده باشد.
این تمجید و به تعبیر واقعی تر، تعریف، برای آن است که بخش ناچیزی از همت بالای بابک برای سرٍ پا نگهداشتن وبلاگ «ارتباطات نامه» را ارج بگذارم. وبلاگی که با جرقه ای در ذهن من پایه گذاری شد و در فاصله گفتگوهای پراکنده بین دو کلاس، به تعبیر یکی از اساتید آن روزها، نضج گرفت و البته به رویه قریب به اتفاق حوادثی از این قبیل در ظرف فرهنگی ایران، با استقبال تعدادی از همکلاسی ها و حتی اشتیاقشان همراه بود. دوستانی که بیشترشان قدم آغازین را نیز برنداشتند که در رأسشان بنده نیز حضور چشمگیری داشته ام.
بابک اما یک تنه جور مفهوم «گروهی از دانشجویان کارشناسی ارشد ارتباطات» که حالا دیگر فارغ التحصیلان این عرصه هستند را کشیده است و انصافاً نتیجه حضور او مثبت و اثرگذار بوده و ارزش محتوایی وبلاگ، به مراتب بیشتر از آن چیزی است که در جرقه اولیه در ذهن من می چرخید و اگر متهم به پیشگویی نشوم، احتمالاً بهتر از نتیجه یک کار گروهی. این موضوع البته نمی تواند دلیلی برای توجیه عدم حضور باشد، هر چند مخاطبی همیشگی برای خواندن مطالب بوده باشیم.
من، حالا که به این دو سه سال گذشته می نگرم و به ظرفیتی که در این فضا فراهم بوده است، بی تردید فرصت از دست رفته ای را می بینم که جبرانش غیر ممکن است، هر چند پیش بینی می کنم فرصت های زیادی نیز وجود خواهد داشت که آن ها را نیز از دست خواهم داد و از این دست، من و بسیارانی مثل من، چوب خط زندگیشان را تا انتها پر می کنند. اگر چه منکر هزاران دلیل و توجیه روانشناختی و جامعه شناختی برای آسیب شناسی حال و احوال این قوم نیستم.
حالا که پس از سه ماه از وقتی که تصمیم به بازگشت و همراهی و همکاری با بابک را در سرم می پرورانم بالاخره طلسم را شکستم، به نظرم رسید حق نیست اگر از بابک تشکر نکنم و البته از او که صاحبخانه حقیقی است اجازه نگیرم.
رخصت اگر باشد و دوری از فضای درس و بحث و غرق شدن در روزمرگی و گرفتاری های زندگی گَرد فراموشی بر راه و روش شاگردی ام نگذاشته باشد، قطعاً تلاشم را در این مسیر خواهم گذاشت تا شاگرد خوبی باشم.
استاد هایی هستند که آنقدر بزرگ اند و وسیع که هر درس و سرفصلی در برابرشان کم می آورد.و در کلاس های سرشارشان هم که بنشینی موضوع درس خود استاد است و حضور و محضرش.حضورمان در کلاس دکتر فرهنگی برای مان هدیه ای بود که مدیر گروه با هدف درک و تجریه کلاس استاد به ما داد. درس هایی که از آن کلاس ها به یاد دارم فراتر از سرفصل ها و رشته ها ست. حرفهای بزرگی که چون از یزرگمردی شنیده می شد به دل می نشست. و نگاهی که از پس درس ها و رشته ها و تاریخ نگران ایران بود و هنوز حکایتی از سیاست نامه که به بهانه ای گفت به یادمه که چه ظریف و به موقع نگاه ما را متوجه دردها مکررمان می کرد.
(بوذرجمهر را پرسیدند: سبب چه بود که پادشاهی آل ساسان ویران گشت و تو تدبیرگر آنها بودی و امروز ترا به تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست. بوذرجمهر جواب داد: «سبب دو چیز بود یکی آن که آل ساسان بر کارهای بزرگ، کارداران کوچک و نادان گماشتند و دیگر آن که مردان بزرگ را به کارهای کوچک و سرکار من با زنان و کودکان افتاد.»). و در میان این مکرر ها مرد ساختن و آفریدن بود و با همه بنیانگذاری هایش که ما شاگرد شاگردهایش بودیم به پروژه ای بزرگتر و کاری اساسی تر فکر می کرد. و نتیجه تنها یکی از ده ها عزم و ارده و تصمیماتشان کل رشته ارتباطات و فارغ التحصلانش در دانشگاه آزاد است.امیدوارم که سایه وجودشان سالهای سال بر سر دانش و دانشگاه ایرانی مستدام بماند.