ارتباطات نامه

این وبلاگ را گروهی از دانشجویان رشته ارتباطات تشکیل داده اند

ارتباطات نامه

این وبلاگ را گروهی از دانشجویان رشته ارتباطات تشکیل داده اند

بابک

سکوتی که همراه اوست، حداقل لحظات اول برخورد و آشنایی با او را تحت تاثیر قرار می دهد تا بلافاصله وارد متن توجه ات نشود. انگار در فضای شخصی ات، ابتدا در حاشیه می نشیند تا با براندازی دقیق از تو و از همه جوانب، ورودش به متن را کم کم و کنترل شده بیآغازد. انگار در این فضا به جای آن که مخاطبت باشد، مخاطبش می شوی و ...

این تصویر ارتباطی، تصوری است که می توانم از «بابک» ترسیم کنم. مردی که حالا از او می توان به عنوان یک کارشناس حقیقی و خبره در عرصه ارتباطات یاد کرد که مهمترین خصیصه اش نکته سنجی و توجه دقیق به لایه هایی از متن است که عموماً نتیجه ای فرامتنی را به دنبال دارد. این را به گواهی نوشته هایی می گویم که در زیر این سطور به وفور قابل مشاهده است. اگر چه بی شک دلایل زیادی وجود دارد که وبلاگ حاضر و این فضای مجازی بستری مناسب با ظرفیت حداکثری برای تولید محتوا توسط بابک نباشد و البته باز دلایل متعدد دیگری می توان برشمرد که انگیزش های لازم برای سرمایه گذاری او در این بستر نیز فراهم نشده باشد.

این تمجید و به تعبیر واقعی تر، تعریف، برای آن است که بخش ناچیزی از همت بالای بابک برای سرٍ پا نگهداشتن وبلاگ «ارتباطات نامه» را ارج بگذارم. وبلاگی که با جرقه ای در ذهن من پایه گذاری شد و در فاصله گفتگوهای پراکنده بین دو کلاس، به تعبیر یکی از اساتید آن روزها، نضج گرفت و البته به رویه قریب به اتفاق حوادثی از این قبیل در ظرف فرهنگی ایران، با استقبال تعدادی از همکلاسی ها و حتی اشتیاقشان همراه بود. دوستانی که بیشترشان قدم آغازین را نیز برنداشتند که در رأسشان بنده نیز حضور چشمگیری داشته ام.

بابک اما یک تنه جور مفهوم «گروهی از دانشجویان کارشناسی ارشد ارتباطات» که حالا دیگر فارغ التحصیلان این عرصه هستند را کشیده است و انصافاً نتیجه حضور او مثبت و اثرگذار بوده و ارزش محتوایی وبلاگ، به مراتب بیشتر از آن چیزی است که در جرقه اولیه در ذهن من می چرخید و اگر متهم به پیشگویی نشوم، احتمالاً بهتر از نتیجه یک کار گروهی. این موضوع البته نمی تواند دلیلی برای توجیه عدم حضور باشد، هر چند مخاطبی همیشگی برای خواندن مطالب بوده باشیم.

من، حالا که به این دو سه سال گذشته می نگرم و به ظرفیتی که در این فضا فراهم بوده است، بی تردید فرصت از دست رفته ای را می بینم که جبرانش غیر ممکن است، هر چند پیش بینی می کنم فرصت های زیادی نیز وجود خواهد داشت که آن ها را نیز از دست خواهم داد و از این دست، من و بسیارانی مثل من، چوب خط زندگیشان را تا انتها پر می کنند. اگر چه منکر هزاران دلیل و توجیه روانشناختی و جامعه شناختی برای آسیب شناسی حال و احوال این قوم نیستم.

حالا که پس از سه ماه از وقتی که تصمیم به بازگشت و همراهی و همکاری با بابک را در سرم می پرورانم بالاخره طلسم را شکستم، به نظرم رسید حق نیست اگر از بابک تشکر نکنم و البته از او که صاحبخانه حقیقی است اجازه نگیرم.

رخصت اگر باشد و دوری از فضای درس و بحث و غرق شدن در روزمرگی و گرفتاری های زندگی گَرد فراموشی بر راه و روش شاگردی ام نگذاشته باشد، قطعاً تلاشم را در این مسیر خواهم گذاشت تا شاگرد خوبی باشم.

نظرات 1 + ارسال نظر
بابک 1389,03,24 ساعت 17:09

برادر ممکنه یکی جدی بگیره این شوخیاتو.ممنون از زحمتی که واسه کشف طلایی که تو معدن مس پیدا نمی شه کشیدی.و خوشحالم که دوباره اینجایی. به نوشتن نامه ارتباطاتاتت خوش اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد